تا جایی که دانش من قد میدهد و از متون دینی و غیر آن چیزهایی یادم هست بنای جهان هستی را آفریدگارآن بر رحمت قرار داده است. مهمترین دلیل نیز آوردن فراز آکنده و سرشار از مهر و مهربانی و مهرورزی و رحمت"بسم الله الرحمن الرحیم " در مطلع وآغاز همه سر فصل های کتاب مقدس "قرآن" است.در بیش از 1000 توصیفی که برای آفریدگار عالم در دعای ارزشمند جوشن کبیر آمده بیشترین اوصاف الهی دلیل بر مهر و مهرورزی دارد.واژه هایی از قبیل:
رحمن؛رحیم؛عطوف؛رئوف؛راحم؛غافر،غفور؛غفار(آمرزنده)؛حنّان(مهر پیشه)؛ستار،از لطافت و زیبای خاصی برخوردارند.
خلاصه "او"عالم را با رحمت و علم مدیریت می کند نه با غضب و قدرت و طرد و لعن.
اما از باب "آخر الدواء الکیّ" مرحله نهایی درمان که بیم سرایت عفونت وبیماری به تمام عضو می رود و هرآن امکان مرگ و هلاکت فرد می رود پزشک حاذق مهربان دست به تیغ جراحی می برد چاره ای جز دست به تیغ جراحی شدن نمی ماند.
این چنین است که وقتی فردی به سوء اختیار بیراهه می رود و فساد او از محدوده مسکن و منزل جسم و جان شخصی اش فراتر رفته و دامن اجتماع را بگیرد.-ترحم بر پلنگ تیزدندان....ستم کاری بود بر گوسپندان-باید بر چنین فردی سخت گرفت،اورا در قرنطینه قرارداد،گاه اورا جراحی کرد،و گاه که لازم باشد اورا از جامعه آدمیان طرد نمود.تقریبا همه دنیایی که عقلای قوم قوانینی نگاشته اند محدودیت هایی کم و بیش این چنین برای مفسدین و بیراهه روان از مسیر سالم اجتماع (عقل- فطرت- وجدان)در نظر گرفته اند.
به نظر می رسد از این دست نا آدم ها در گوشه و کنار جامعه ایرانیان در پوشش ها و مرام ها و گروهها و قشر ها و طبقه های گوناگون وجود دارند.نمونه های اسمی و رسمی چنین کسانی را از محله و اداره و شرکت و بازار محل کارمان گرفته تا هنرمندان و نخبگان و مدیران و سیاستمداران سراغ داریم.
ساده می گویم و می دانیم!
آیا آنها که خود را با دلایل واهی فرعون منشی تافته جدا بافته از مردم سطح کوچه و بازار می دانند و خلق عزیزخداوند را بازیچه ثروت و شهرت و موقعیت و ژن خوب خود می دانند مستوجب لعن و طرد از مهربانی خلق و خالق نیستند.؟
آنهایی که از بیت المال می خورند تا به عدالت بخورانند و تواضع به خرج دهند و اینک نفس حیوانی را مدیر خویش گرفته اند مستوجب کیفرلعن عینی نیستند.؟
آنان که یوسف عزت و شرافت و کرامت انسان آزاد را به زلیخای بیگانه ی ابلیس خو به ثمن بخس فروختند و می فروشند چه؟
به اینان مهر بورزیم و بر تعفنشان بوسه روشنفکری و لیبرالی بزنیم.!
عدالت و اعتدال مفهوم منحصر به فرد در کاربردهای مادی نیست .اگر عدالت اجتماعی نیست که در بسیاری موارد نیست ریشه اش در نشناختن و درک نکردن و نداشتن عدل تفکری و اندیشه ای است. اندیشه ها اعوجاج و کژی دارند.
اندیشه ای که برای دزد و پارسا،عفیف و هتاک و هرزه جایگاهی یکسان قائل است.!
چنین اندیشه ای مستوجب لعن و طرد و نفرین نیست!؟
انگیزه،بینش،نگرش خویش را سامان دهیم.....